×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× ent
×

آدرس وبلاگ من

omidrd2010.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/omidrad2010

بودا به دهی سفر کرد . زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد . بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد . کدخدای دهکده هراسان خو

بودا به دهی سفر کرد . زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد . بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد . کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : �این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید � بودا به کدخدا گفت : � یکی از دستانت را به من بده� کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .
آنگاه بودا گفت : �حالا کف بزن�
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: � هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند�
بودا لبخندی زد و پاسخ داد : �هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند . بنابراین مردان و پول‌هایشان است که از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند . 

دوشنبه 30 آبان 1390 - 4:18:10 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم