بودا به دهی سفر کرد . زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد . بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد . کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : �این زن، هرزه است به خانهی او نروید � بودا به کدخدا گفت : � یکی از دستانت را به من بده� کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت .
آنگاه بودا گفت : �حالا کف بزن�
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: � هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند�
بودا لبخندی زد و پاسخ داد : �هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند . بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی هرزه ساختهاند .
6376 بازدید
4 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
19 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian